راه ِ اندوه

گفتم:خداوندا، مرا به راهی بیرون بر، که من و تو باشیم؛ خلق را در آن راه نباشد! راه ِ اندوه در پیش ِ من نهاد!

راه ِ اندوه

گفتم:خداوندا، مرا به راهی بیرون بر، که من و تو باشیم؛ خلق را در آن راه نباشد! راه ِ اندوه در پیش ِ من نهاد!

خانه‎ی من

در اطراف خانه‎ی من
آن کس که به دیوار فکر می‎کند
آزاد است
آن کس که به پنجره
غمگین
و آن که به جستجوی آزادی‎ است
میان چاردیوار نشسته
می‎ایستد
چند قدم راه می‎رود
نشسته
می‎ایستد
چند قدم راه می‎رود
نشسته
می‎ایستد
چند قدم راه می‎رود
نشسته
می‎ایستد
چند قدم راه می‎رود
نشسته
می‎ایستد
چند قدم راه می‎رود
نشسته
می‎ایستد
چند قدم...
حتی تو هم خسته شدی از این شعر!
حالا
چه برسد به او
که
نشسته
می‎ایستد...
نه!
افتاد

بانو!

             این من را دیوانه کرد ...  

                     بانو! منتظرم ، سیب ِ لعنتی را بچین…  

                     از این زندان می رویم ، با هم   

.

آینده!

باید دلت از سنگ باشد

که این همه شکست را تاب بیاوری

و چشم به راه آینده‌ای بمانی که

می دانی چیزی کم از گذشته ندارد.

 

.

...

وقتی تمام چیزهایی که دوست داری درباره آنها بنویسی، درست همان چیز هایی هستند که نباید، پس خفه می شوی.

 

  پ.ن: چه سرگردان است این عشق 

 

دلتنگی



« چیزی در فضای اتاق هست که آزارم می دهد ، اما نمی دانم چیست ؟ دلتنگی را نمی شود با بطری های شیشه ای و قوطی های فلزی پاک کرد ، مثل خیلی چیزهای دیگر . دوباره خاطره ی کسی را به یاد آورده ای که تازه به نبودنش عادت کرده ای ، و باز آینده ات پر از نبودن کسی در گذشته می شود و آن وقت تو می مانی و جاسیگاری کوچکی که پر است از ته سیگارهای مچاله ، که زمانی فقط یک سیگار بوده اند و حالا قرار است بگویند که اینجا اتفاقی افتاده است . »

 

                                                            مرگ بازی نوشته ی پدرام رضایی زاده 
.      

نیایش

 

خداوندا 100 ملت متمدن آفریدی و ما را عضو هیچ کدام قرار ندادی تو را شکر می گوییم که اینگونه قدر خوشی نداشته را به ما فهماندی.

خداوندگارا همه ممالک دنیا را به سمت پیشرفت رهنمون شدی ، ما را عقب گرد فرمودی تو را شکر می گوییم که لذت زندگی در تاریخ صدر اسلام و حتی جاهلیت قبل از آن را به ما نمودی .

خداوندا اگر چه شکمهایمان گشنه است اگرچه حقوقی نمی گیریم اگرچه هزار آرزو در یک جیب و هزار تومان در جیب دیگر داریم تو را شکر می گوییم که ما را از نعمت انرژی اتمی برخوردار خواهی کرد و ما را در چشم دشمنان حسود همچون خاری قرار دادی . فقط خداوندا کاری نکن که ما را از چشم بیرون بیاورند و در زباله دان بیندازند.

خداوندا اگر چه ما را اجازه آزادی نفرمودی تو را شکر می گوییم که طعم تلخ اسارت در کشور خود را چشاندی که در عاشورا یاد بازماندگان خاندان پیامبر را عزیزتر بداریم.

خداوندا تو را شکر می گوییم که پول و ثروت را همه به عربستان دادی ولی در عوض ما را در اسلام ناب غوطه ور ساختی و اینگونه عدالت فرمودی.

خداوندا اگر آزادی نداریم ، اگر هر روز بر سرمان می کوبند لا اقل چندین مجلس داریم و هر سال دعوت ..... را لبیک گفته رای می دهیم پروردگارا تو را شکر می گوییم که به ما نعمت انجام واجبات اعطا نمودی ..

خداوندگارا تو را شکر می گوییم که به ما نجابتی همانند اسبان، وفاداری همچون سگان ، اجماعی همچون گوسپندان و هوشی همچون ماهیان آموختی و بدین وسیله اشرف مخلوقات خود کردی .

گویند اگر کسی در عمر خود جهاد نکند و آرزوی آن نیز نداشته باشد کفر ورزیده خداوندا تو را شکر می گوییم که 1000 دشمن برایمان آفریدی و هر روز به تعدادشان می افزایی طوری که هر روز مرگ خود را در مقابل چشم داریم و جز جهاد در راه تو راهی نداریم .

خداوندگارا وارثان سنت انیشتین را بر ما مسلط نمودی که دانشمان بسیار افزودند . پروردگارا به کدامین ملت اینگونه لطف نمودی که وراث سنت دانشمندان را بر آنان رهبر قرار دهی .

خداوندا ملت ما گرسنه اند اگر چه نان نفت بر سر سفره ما نیاوردی ولی ما را نعمت کارت هوشمند دادی که اسراف نکنیم و اینگونه از گناهان برحذر داشتی تو را شکر می گوییم .

پروردگارا اگر چه در این سی سال در کارخانه ها را یکسره بستی ولی در هزار مسجد گشودی تو را شکر می گوییم که معنویت را به ما هدیه دادی .

پروردگارا به دستان لرزان روشنفکران این مملکت بنگر ای تو که هر روز نعمت دیدن روز قیامت را به آنها ارزانی داشتی ..

خدایا همه پا برهنه ایم ولی شادمان منتظر نیروگاه اتمی می مانیم تا دردمان دوا نماید تو را شکر می گوییم که دروازه های خیال را بر ما گشودی .

چنان پایه های شوکت ما را بلند نمودی که تمام مملکت فرنگ بر ما شوریدند

خداوندگارا تو را شکر می گوییم اما بد نیست کمی تعدیل می داشتی؟ هر چه بگویم کم است از محبت های هر سال تو اما امسال ما را خواهشیست از درگاهت که بیا و بزرگی کن این همه نعمت را در این مکان متمرکز نکن که شاید از چشم زخم حسودان ما را گزندی رسد . بیا لطف کن این آبادگران را مملکتی دیگر محض عمران بنما ، مدبران را سرزمین دیگری محض مدیریت جهان از آسمان بفرست . لذت جهاد را بر امثال مردم عربستان بچشان . حماس را قیمی دیگر عطا فرما . پول نفت مال تو ، ما را قدری میوه ارزان مرحمت کن . اتم را همه به امرای فرنگ ببخش از برای ما همان کمی آرامش مقدر فرما . شوکت را به هر که می خواهی شوهر بده برای ما به همان اعتبار پسنده کن . تمدن 2500 ساله نمی خواهیم مردم ما را کمی فکر هوشمندانه عنایت فرما . چوپان نخواستیم گوسپندی ما را درمان نما . خداوندا معنویتمان چنان زیاد شده که پاسبانها ی سر گذر قطاع الطریق گشته اند دیگر معنویت کافیست ما را کمی آزادی عنایت فرما. پروردگارا می بینی که هر چه تو نعمت می دهی ما به نصف قانع شدیم لطف بنما این نصفه را عنایت کن و لطف از این فرا تر منما ...

تحقیر

 

دیروز اتفاق عجیبی افتاد که هنوز هم باورم نمی شه

دیروز عصر با چند تا از دوستان قرار داشتیم، چند ماهی بود که ندیده بودمشون. کارم تو دفتر خیلی طول کشید و فرصتی نبود برم خونه. با همون تیپ کارمندی به اضافه آرایشکی هُل هُلکی راه افتادم. داشتم خودم رو آماده می کردم که چجوری با سِیل ِ متلک دوستان برا آرایش و تیپم روبرو شم، که ...

اول چشمم به ون سبز رنگ خورد و بعد به خواهران محترم بسیجی که در حال نجات دنیا بودند. من هم مطمئن و با اعتماد به نفسی کامل سرمو بالا گرفتم، که ناگهان یکی گفت برو تو! پشت سرم رو نگاه کردم تا ببینم با کدوم بدبختیه.

ئه!!!! پشتم که کسی نبود!

بله منظورش من بودم. خلاصه با کلی احترام! ما رو راهنمایی کردن تو وَن،چه خبر بود اون تو! و پوست صورتمان را تراشیدند با دستمالِ کاغذی!

 

پ.ن: تحقیر شدن چه حس بدیه!

پ.ن2: از خودم متنفرم، چرا نتونستم بزنم تو دهنش!

پ.ن3: هنوز سرخیِ ِ پوستم رفع نشده و فکر هم نمی کنم هیچ وقت این سرخی پاک شه! 

 

  

رهایی!

Image and video hosting by TinyPic  

 

در اینجا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب
در هر نقب چندین حجره
در هر حجره چندین مرد در زنجیر
…  

.

تخریب آرامگاه استاد بنان

  

  View Full Size Image 

امامزاده طاهر کرج _ دیگر اثری از آرامگاه استاد بنان نیست! 

 

 

.

خط قرمز

 

پیش ترها آدمی بود که دوست خوبی بود برات. از اونایی که باهاشون آدم کلی خوشه. از اونایی که دنیا رو یه جور دیگه می بینن. اونایی که دنبال نشانه هان. که اگه جوجه گنجشکی رو ببینه که یه گوشه افتاده رد نمی شن راحت از کنارش. برا هر چیزی تعریفی داره. خلاصه اینکه حوصلت سر نمی ره وقتی باهاش هستی. دنیاش رو دوست داری. تو می خوای که برات همیشه همینجوری که هست بمونه. از این خط قرمزی که تو برا خودت تو دوستی تعریف کردی رد نشه، اما اون که تعریف تو رو قبول نداره. می خواد بهت نزدیک تر بشه. اصلا دوستی اینجوری رو نمی فهمه. تو دلت نمی خواد این دوست رو از دست بدی. اما عقیده خودت رو هم نمی تونی بی خیال شی.

یک روز بدون اینکه حرفی بزنه میره و ...  

مدت ها می گذره. میدونی که اون هم به تو فکر می کنه.

یک روز که روز اونه. یک روز که فقط با اون تعریف می شه. دلتنگش می شی.

چقدر خوشحال می شی وقتی دوباره برات می نویسه:

در که گشوده شد، هوای رفتن به سر می زند.

این قانون درهاست، هوایی می کنند!

 

           حالا موندی که چه کنی با خط قرمزت! 

.