راه ِ اندوه

گفتم:خداوندا، مرا به راهی بیرون بر، که من و تو باشیم؛ خلق را در آن راه نباشد! راه ِ اندوه در پیش ِ من نهاد!

راه ِ اندوه

گفتم:خداوندا، مرا به راهی بیرون بر، که من و تو باشیم؛ خلق را در آن راه نباشد! راه ِ اندوه در پیش ِ من نهاد!

دلتنگی



« چیزی در فضای اتاق هست که آزارم می دهد ، اما نمی دانم چیست ؟ دلتنگی را نمی شود با بطری های شیشه ای و قوطی های فلزی پاک کرد ، مثل خیلی چیزهای دیگر . دوباره خاطره ی کسی را به یاد آورده ای که تازه به نبودنش عادت کرده ای ، و باز آینده ات پر از نبودن کسی در گذشته می شود و آن وقت تو می مانی و جاسیگاری کوچکی که پر است از ته سیگارهای مچاله ، که زمانی فقط یک سیگار بوده اند و حالا قرار است بگویند که اینجا اتفاقی افتاده است . »

 

                                                            مرگ بازی نوشته ی پدرام رضایی زاده 
.      
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد