دندان بر جگر بگذار...!
اگرچه کوهستانها را صخره به صخره
با خون شکوفه شستهاند،
اما رنگینکمانهای بسیاری
بر پیچوتاب رود بزرگ
پل خواهند زد.
حوصله کن مجروح من
مجروح خارزار بیچلچله!
اینطور هم نمیماند
که علف در دهان داس بمیرد و
باد برای خودش
هی به هوچی و هلهله.
من به تو قول میدهم
بهارزایی هزار خرداد خوشخبر
از جانپناه امید و ستاره درپی است.
دندان بر جگر بگذار آهو...
آهوی پا بهزای [...]
صیاد سایه گریز نیز نمیداند
سرانجام در برکهی تاریک
به تنهایی خود شلیک خواهد کرد،
اما تو باز
برای نجات همان سنگانداز،
هم با چراغ ماه و مرهم شفا
بازخواهی گشت.
بازگرد.
دارد دیر میشود.
+ سیدعلی صالحی